داستان هفتواد
 
هفتواد
درباره وبلاگ


سلام خوش امديد اميد است مطالب موجود براي شما مفيد واقع شود . لطفا با نظرات خود ما را در بهتر شدن راهنمايي كنيد
آخرین مطالب
نويسندگان
چهار شنبه 6 / 2 / 1389برچسب:, :: 22:13 ::  نويسنده : هفتواد

 

 

داستان اين کرم در شاهنامه فردوسي به اختصار چنين آمده است که در

شهر کجاران مردي بود مشهور به هفتواد، زيرا هفت پسر داشت و دختري

نيز او را بود. دختران آن شهر هر روز به کوهساري که در کنار شهر بود

همگروه مي رفتندو دوک مي رشتند. دختر هفتواد روزي در راه بازگشت

سيبي يافت و کرمي ميان آن ديد و آن را ميان دوکدان نهادو با نام خداوند و

بطالع کرم سيب رشتن آغاز کرد و آن روز دوچندان رشت که روزهاي ديگر.

هر روز لختي سيب بدان کرم دادي و به طالع وي نخ رشتي . مادر و پدر از

آن درشگفت آمدند و دختر داستان کرم بازگفت . هفتواد کرم را فراز

بگذاشت و تيمار داشت . صندوقي سياه براي وي بساخت و از برکت آن

کارش به شد و توانگر گشت و مردم در نيک و بد با وي سخن گفتندي و

چون کارش بالا گرفت ولايت ستدن آغاز کرد. کرم باليدن گرفت و صندوق او

راتنگ آمد. بر تيغ کوهساري حوضي از ساروج و سنگ کردندو تن کرم در آن

و ديگي از برنج خورش درکردندو هر روز بدو دادندي تا پنج سال بر اين برآمد.

بسا ناموران که لشکر بر هفتواد بردند، اما شکسته بازآمدند. چنين بود تا

اردشير بابکان به شاهي نشست و بجنگ هفتواد روي نهاد و او را شکست

داد. شبي اردشير با بزرگان بر خوان نشسته بود و برّه اي چند بريان بر خوان

نهادند، اردشير خوردن آغاز کرد. تيري پران سبک بيامد و تا پر در بره

فرورفت . بزرگان دست از نان بداشتند تا يکي تير از بره بيرون کشيد. بر آن

نوشته بود که اين تير به بخت کرم پرتاب شده است اگر خواستيمي بر جان

اردشير آمدي ، اما چنين نکرديم تا اردشير از جنگ کرم بازايستد و از دژ کرم

تا آن جايگاه دو فرسنگ بود. اردشير آن شب از کرم پرانديشه شد و تا بامداد

نخفت . بچاره کردن کرم بامدادان از آنجا به خره اردشير رفت و سوي مهرک

نوشزاد به جهرم شتافت و او را گرفتار کردو گردن زد و سپس آهنگ جنگ

کرم کرد و تدبيري بکار برد و برزي خربندگان به سوي کرم شتافت و ديگي

پر از سرب دربار کرد و به دژ درآمد که بازرگاني خراسانيم و از بخت کرم

خواسته بسيار دارم . پرستنده کرم در دژ بگشود و او را با ياران به درون برد.

شب هنگام اردشيردژداران را نبيذ بسيار داد و از مي مست و مدهوش

ساخت ، پس ارزيز در ديگ رويين کرد و بگداخت و بجايگاه کرم درآمد و در

دهان وي فروريخت . کرم در انديشه برنج دهان گشود و ارزيز گداخته در

دهان وي ريخته آمد و کرم ناتوان گشت و اردشير شمشير در پاسبانان نهاد

و همه را بکشت و در دژ بگشاد و به نشاني که با لشکر نهاده بود از بام دژ

دود برانگيخت . لشکر به دژ بدرآمدند و بگرفتند و سپس هفتواد نيز با ياران

به ياري و نجات دژ آمد و به دست اردشير کشته شد. (از شاهنامه

فردوسي چ بروخيم ج 7 صص 1947-1961). رجوع به شاهنامه شود

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

پيوندها


ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 72
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 84
بازدید ماه : 72
بازدید کل : 5585
تعداد مطالب : 52
تعداد نظرات : 90
تعداد آنلاین : 1



 function googleTranslateElementInit() { new google.translate.TranslateElement({ pageLanguage: 'fa' }, 'google_translate_element'); }

كد تقويم